یکی از این مثلهای سائر که از اتفاق، مصداقهای کاربردی بسیاری در زندگی روزمره میتواند داشته باشد، این مثل معروف است که «از ماست که بر ماست.» تصویر روبهرو یکی از همین مصداق هاست. تصویری که انبوهی از زباله را در کنار یکی از انهار شهری نشان میدهد و خبر از زحمات چندین ساعته کارگران خدوم شهرداری دارد. این تصویر البته که برای بسیاری از ما تصویری آشناست، نمایی از بیمبالاتی شهروندانی که زبالههای خود را به جای سطل زباله در جوی آب رها میکنند و خب مگر از این رفتار میتوان نتیجهای دیگر توقع داشت. قطعا شما هم با این صحنه بسیار مواجه شدهاید. صحنهای که گاه منجر به راهبندانهای ساعتی نیز میشود و جدای از آن هم و غم کارگران زحمتکش شهرداری را نیز در پی دارد و البته چهره ناخوشایند خیابان و عبور ومرور مختلشده شهروندان عابر به واسطه آبگرفتی معابر و بوی ناخوشایند منتشرشده در هوای آن حوالی را هم به آن اضافه کنید.
در این میان این تصویر آشنا از بیمبالاتی برخی از شهروندان در وقت بارشهای گاهوبیگاه پاییزی که اتفاقا در آستانه آن نیز هستیم میتواند به یک سمفونی کامل از زشتی تبدیل شود.سمفونیای که همراه با اعتراض نابحق همان بعضیها که خود اصالتا با مفهومی به نام سطل زباله نیز آشنا نیستند همراه میشود و کسانی که به جای اندکی درنگ در سبب اصلی این مشکل تنها انگشت اتهام خود را به سوی مدیریت شهری میگیرند. اینجاست که تأمل در این مثل قدیمی بسیار بجاست که «از ماست که بر ماست.»